هرگز رهایم مکن
گزارشی از کمک فعالان اجتماعی و اعضای انجمنهای مردمنهاد به معتادان در رشت
شقایق محبوبی زاده
ریشش را اگر بتراشد احتمالا چیزی از صورتش باقی نمی ماند! وقتی می گوید: “بشین کنار آتیش” چیزی را می گوید که از گفتنش عاجز است، چون “شین” گفتن دندان میخواهد و او دندان درست و حسابی ندارد. تکیه کلام «به مولا» از زبانش نمیافتد.
اسم واقعیاش را که می پرسم چند ثانیه فکر میکند و میگوید بنویس: ” قادر” . نمی دانم راست میگوید یا دروغ. فقط این را میدانم که در میان معتادهایی که زیر پوست محلههای سلیمان داراب و معلولان، به دنبال تهیه مواد مخدر، میلولند، از همه معتادتر و درماندهتر به نظر می رسد.
با تلاش یکی از بانوان فعال اجتماعی و گروهی که عضو یک ان جی او مردم نهاد به نام هستند و به معتادان و خانواده های معتادان شهرهای مختلف کشور از جمله رشت کمک می کند، «قادر» را پیدا کردهام تا در مورد این که چرا و چطور معتاد شده است، با من مصاحبه کند.
معتادان شبیه او – به آخر خط رسیده – در شهررشت خیلی زیاد نیستند و شاید گاهی اوقات بعضیهایشان را سر چهارراههای شلوغ شهر در حال اسفند دود کردن ببینید اما اگر نیروی انتظامی مبارزه با قاچاقچیان و خرده فروشان مواد مخدر را سرعت نبخشند و متولیان پیشگیری از اعتیاد نیز جدیت بیشتری در کار خود نداشته باشند، با گسترش روزافزون مواد مخدر در میان جوانان، شاید در مدت کوتاهی خیلیها به وضع او دچار شوند .
بانویی که مرا در نوشتن این گزارش کمک کرد میگوید او و دوستانش پاتوقهای معتادان کارتن خواب شهرها را شناسایی میکند و گاهی شب ها با همراهی و مشارکت بعضی دوستان و خیّرین برای آنها غذا میبرد.
یک شب سرد پائیزی با او همراه شدم تا از آنچه شبها، زیر پوست تبدار این شهر بر معتادان طرد شده از خانه و کاشانه میگذرد، گزارشی بنویسم. گزارشی که شاید خواب مقام مسئولی را آشفته کند اما حتی اگر خوابی را آشفته نکرد و تنها به یک مخاطب ، در هرجا و جایگاهی که هست تلنگری زند، تا از بیخبری نسبت به همنوعانش خارج شود، رسالتش را انجام داده است.
ترک که میکنم قبلهام را گم میکنم!
قادر دست هایش را که سیاه است و کبره بسته، فرو می کند در ظرف یک بارمصرف و عدس پلو را مشت مشت به سیاهی دهانش می ریزد. همراه با بلعیدن غذا حرف هم می زند.
می گوید: ساچمه پلو آوردن امشب. خدا خیرشون بده. من یکی مطمئنم اگه از خماری نمیرم یه شب از گشنگی میمیرم!
سعید – الف که خودش هم در این شهر کارتن خواب بوده و حالا ۳ سال و ۷ ماه است که پاک شده، سفارشم را به قادر کرده که هر چه می خواهم بپرسم . قادر میگوید: به مولا! این داش سعید یه دونه س. گاهی میاد اینجا برامون غذا میاره . حتی یه بار یه دکتر آورد ما رو معاینه کرد. هر چی می خوای بپرس بهت بگم. شماها برید با قصه ما مشهور بشید، پول دار بشید، ما هم مثل شمع می سوزیم تا آخر آخرش.
سعید میگوید: تو هم می تونی نسوزی تا آخر آخرش! اگه بخوای می تونی ترک کنی.
قادر میگوید: اینو هم راست میگه به مولا! هر کی واقعا بخواد می تونه ترک کنه. ماها که کارتن خواب شدیم خودمونم نمی خوایم، خوب شیم.
می پرسم:چطور معتاد شدی؟ چند سال است کارتن خوابی می کنی؟ می گوید: بخاطر تفریح با رفقا مواد کشیدم ولی وقتی لذت مواد رفت زیر زبونم دیگه نتونستم ازش خلاص بشم. بخاطر اعتیاد دار و ندارمو از دست دادم. زن داشتم . کارگر کارخونه بودم. زنم طلاق گرفت. از کار اخراج شدم. چشم به هم زدم دیدم هیچی برام نمونده.
حدودا ۲ساله تو این شهر توی خیابونم. قبلنم بعضی شهرهای همین دور و بر کارتن خوابی کردم . شاید جمعا ۷ – ۸ سال باشه که آواره خیابونا هستم. تو رشت نمیشه همه جا کارتن خوابی کرد. یه سری پاتوقا هست که میشه شب سر کرد اونجاها. معتادا می دونن کجاهاس.
می پرسم: چرا شما هم مثل سعید ترک نمیکنی ؟
می گوید: من چهل بار بیشتر ترک کردم ولی نمی تونم پاک بمونم، به مولا! راست و حسینی بگم؛ راه برگشت ندارم. الان این طوریه وضعم که صبح تا شب فقط یه مشکل دارم اونم اینه که پول جنسمو جور کنم اما پاک که میشم نمی دونم چیکار باید بکنم؟ از کجا باید شروع کنم؟ کس وکاری ندارم که برم پیششون. کسی هم با این قیافه بهم کار نمیده. چند تا سابقه زندانم دارم. ۲۲ سال نشئه خوری کردم. الان دیگه بدون نشئگی هیچی برام معنی نداره. ترک که می کنم ، راه رفتنمم از یادم میره …ترک که می کنم به ده روز نمی رسه که قبلهمو گم می کنم، به مولا!
ترک اعتیاد، فقط ترک جسمی نیست!
از سعید می پرسم: شما که که خودتان معتاد بودهاید و ترک کردهاید چه توضیحی درباره حرف های ایشان دارید؟
سعید می گوید: ترک اعتیاد فقط ترک فیزیکی و جسمی نیست. معتاد یک بیمار است که بیماری پیچیده ای با ابعاد مختلف دارد. این بیمار باید مورد حمایت قرار گیرد و از نظر روحی و روانی هم تغییر کند. انجمنهای مردم نهاد، این حمایت را تا حدودی انجام میدهند و من هم توسط همین انجمن ها موفق شدم ترک کنم و پاک بمانم. اما حتی این حمایت ها هم همیشه به ترک موفقیت آمیز یک معتاد ختم نمی شود چرا که معتاد نیاز به کار و تشکیل خانواده دارد.
اینجاست که مسئولان باید کمک کنند و به معتادی که وارد چرخه بهبودی شده، مهارت یاد بدهند که بتواند کار کند. اینجا در گیلان ما فرصت های خیلی خوبی برای کار و اشتغال داریم اما این ظرفیت ها باید فعال شود و کارفرمایان پذیرای معتادانی که ترک کردهاند، باشند. مثلا دولت میتواند کارگاههایی که اختصاصا معتادان را پذیرش کنند، راه اندازی کند.
اعتیاد و کارتن خوابی نتیجه بیمهری ما به یکدیگر است
در بازگشت به تهران از یکی از مسئولان ان جی اوی “پایان کارتن خوابی” که جزو ان جی او های فعال در کمک به معتادان کارتن خواب است و به معتادان غذا و خدمات بهداشتی ارائه میکند، درباره ریشه شکلگیری اعتیاد و کارتن خوابی سوال میکنم و او در پاسخ میدهد: چرایی شکلگیری این پدیده های شوم اجتماعی بسیار پیچیده است. بهتر است درباره علتهای علمی اعتیاد و کارتن خوابی، روانپزشکان و جامعه شناسان و دیگر متخصصان صحبت و تحلیل کنند اما از نظر من – به عنوان یک شهروند که داوطلب کمک به این اقشار است، اعتیاد و کارتنخوابی از بیتفاوتی و بیمهری ما آدمها نسبت به همدیگر ناشی میشود.
وی توضیح می دهد: سابق بر این همه از حال هم خبر داشتند. برادر از حال برادر خبر داشت. همسایه از همسایه خبر داشت. همه ما از دوران کودکی چیزهایی به یاد داریم. مثلا مادرمان اگر هنگام آشپزی پیاز و سیب زمینی یا فلان ادویه را کم میآورد، می گفت: پسرم! دخترم! برو در خانه همسایه و چند تا سیب زمینی یا پیاز یا فلان ادویه را از همسایه بگیر. یعنی همسایه برای رفع کمبودهایش به همسایه رجوع میکرد، اما حالا بسیاری از ما در مجتمع هایی زندگی می کنیم که بیشتر ساکنانش را نمی شناسیم. وقتی از حال همدیگر بیخبریم و از مشکلات و کمبودهای دیگران خبر نداریم ، وقتی نسبت به هم بیمهر شدهایم، کم کم مشکلات اوج میگیرند و در نبود حمایتها و همدلیها و همبستگیها، پدیدههای تلخی مثل اعتیاد و کارتن خوابی رشد میکند.
مسئولان به جای شعار دادن، حمایت کنند
علی حیدری مدیر این موسسه نیز درباره راهکار کاهش آسیب های اجتماعی همچون اعتیاد و کارتن خوابی میگوید: راهکار این است که مردم بیشتر پای کار بیایند و مسئولان هم به جای شعار دادن، حمایت کنند. مشکل اصلی حجم کار و نیازها و کمبود امکانات ماست. خداوکیلی مردم خوب پای کار میآیند و اگر دولت و نهادهایی مثل شهرداری و سازمان بهزیستی هم مثل مردم پای کار بیایند، مطمئنا این پدیده شوم از جامعه ما جمع میشود. اگر مسئولان به کارهای مردمی اعتماد کنند و درصدی از بودجه هنگفتی که صرف مبارزه با آسیبهای اجتماعی مثل اعتیاد، سرقت، قاچاق، ایدز و غیره و غیره میشود را به مراکز مردم نهاد سوق بدهند – و بر خرج کرد این بودجه هم نظارت کنند- نتیجه بسیار بهتری به دست می آید. متاسفم این را میگویم ولی برخی از سازمانها و ارگانهای دولتی کمترین کمکی به کاهش آسیب های اجتماعی که نمیکنند هیچ، برای مراکز مردمنهادی که در این مسیر کار میکنند، مانع تراشی هم میکنند.
شما را هرگز رها نمی کنیم!
بانویی که به معتادان کارتن خواب کمک می کند و این گزارش مدیون آشنایی من با وی است، با شرط گمنام ماندن به پرسش هایم پاسخ می دهد. وی می گوید: کمتر از یک سال است به کمک بعضی دیگر از دوستان و خیّرین کار کمک رسانی به معتادان کارتن خواب را در شهرهای استان گیلان شروع کردهایم. این کار را با الگوبرداری از ان جی اوهایی که در تهران به این کار پرداخته اند انجام می دهیم. گاهی با غذا به سراغ آنها می رویم. گاهی با مراکز سم زدایی و خانه های بهبودی مذاکره و هزینه ها را تامین می کنیم که معتادان را پذیرش کنند. هدف ما پیام رسانی به معتادان در عذاب است. کارتن خواب ها از ۱۰۰ نفر ۹۹ نفرشان معتادند.
وی می افزاید: پیام ما برای معتادان به آخر خط رسیده خیلی ساده است؛ شما بیمار هستید . شما به عنوان انسان و هم وطن برای ما مهم هستید و ما شما را هرگز رها نمی کنیم!
به آنها گوشزد می کنیم که ما هم مثل شما معتاد و بعضی از ما کارتن خواب بودیم ولی به کمک هم توانستیم ترک کنیم و به جامعه برگردیم . پس شما هم اگر بخواهید ترک کنید، می توانید. غذا دادن به معتادهای بی خان و مان کمک می کند در درجه اول آنها زنده بمانند ودر مرحله بعد برای یک وعده غذا دزدی نکنند. امیدواریم از همین مهربانی کوچک، روزنه ای باز شود و آنها برای ترک اعتیادشان تمایل پیدا کنند.
وی در پاسخ به این پرسش که چه عاملی موجب شده در ترک اعتیاد و پایان دادن به بی سر وسامانی اش موفق شود، می گوید: باور من این است که معجزه خداوند شامل حالم شد. پاک ماندنم را بعد از خدا مدیون همین بچه هایی که زمانی خودشان معتاد بودند و به کمک معتادان می آیند، هستم.
از وی می پرسم از نیروی انتظامی کمکی برای هدف شما برمی آید و جواب می دهد: آنها هم در مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر و خرده فروشان زحمت خودشان را می کشند و جانفشانی می کنند، ما انتظاری از آنها نداریم.
از وی می پرسم به زنان معتاد کارتن خواب برای نصیحت چه حرف هایی می زند و جواب می شنوم: زن معتاد کارتن خواب هنوز در گیلان ندیدم ولی در تهران زیاد است. البته در گیلان زن معتاد هست ولی زن معتاد کارتن خواب حداقل من ندیدم. در تهران هم وقتی برای کمک رسانی به زنان معتاد کارتنخواب می رفتم یاد گرفتم نصیحتشان نکنم چون نصیحت روی آنها اثری ندارد. شاید باورتان نشود اما دائم به آنها می گویم تو هنوز خوشگلی! می خواهم این امید در دلشان باشد که لایق عشق و محبت هستند. به نظرم اگر چیزی بتواند آنها را نجات بدهد، عشق است.
* * *
روی داشبورد ماشین این بانو یک کتاب است با جلد قرمز. می پرسم : این کتاب در مورد مددیاری و کمک به معتادان و کارتن خوابهاست؟
میگوید: نه! رمان است. یک نویسنده ژاپنی نوشته به نام ” کازئو ایشی گورو” . جایزه نوبل هم برده. کتاب را به دستم میدهد و میگوید: من این کتاب را خواندهام، هدیه میدهم به شما.
نام رُمان را از روی جلدش میخوانم ؛ هرگز رهایم مکن.
انتهای مطلب